فخرالدین شادمان و خلاء گفتمان اسلامی در نسل سوم روشنفکری ایران
مسألهی تجدد و برخورد با تمدن غرب، مسألهای است که از دیر باز در بین صاحب قلمان ایرانی موضوعی مورد بحث بوده است. به گونهای که بر همین محور، طیفهای متفاوتی از آرا، شامل گسترهای وسیع از موافقان، مخالفان، میانهروان و... شکل گرفته است. جامعهی روشنفکری ایران نیز، به عنوان ویترین آرا و عقاید مرتبط با مسألهی غرب و چگونگی مواجهه با آن، بر همین منوال نسلهای متفاوتی را به خود دیده است. نسل اول آن قائل به پیروی محض از غرب و تمدن غربی بود و پیشرفت و ترقی را مختص ذات اروپا میدید. نسل دوم روشنفکری در ایران از زمان پهلوی اول و با اعتقاد به، به کارگیری و پیاده سازی مفاهیم و مؤلفههای جدید غربی (مانند مدرسه، دانشگاه و...) و دستیابی به پیشرفت و ترقی با استفاده از این مؤلفهها در عرصه، ظهور پیدا کرد.
اما برخلاف دو طیف قبل، نسل سوم روشنفکری ایران شامل دیدگاههایی است که در آن رفع قداست از غرب و نیز نقد جامعه و کسانی که به تقدیس غرب میپرداختند، بسیار مورد رواج بود. به عبارتی افکار نمایندگان این نسل آمیخته با احساسات شدید ناسیونالیستی و ترغیب و رواج ملیگرایی همراه بود. نسل چهارمی نیز از طیف روشنفکر در ایران شکل گرفته است که گرایش و منحنی فکری آن عمدتاً به سوی ارزشهای نظام مسلط لیبرال-دموکراسی غربی است و بر این اساس به تقدیس حقوق بشر، آزادی و دموکراسی غربی میپردازد و عدالت، برابری و آرمانهای اجتماعی انسانهای خارج از محدودهی نظامهای غربی را در اولویت پایینتری قرار میدهد.
«سید فخرالدین شادمان»، از نمایندگان نسل سوم روشنفکری در ایران است که یادداشت حاضر به معرفی و نقد پارهای از آرای وی پرداخته است. شادمان در سال 1286 در خانوادهای به نسبت مرفه، زاده شد. پدرش در سلک روحانیت و مادرش از خانوادهای متمول بود. مدتی علوم قدیمه خواند. به فقه و اصول ورودی کافی داشت و عربی را هم نیک میدانست. تحصیلات جدیدش را در دارالفنون آغاز کرد و پس از چندی به اروپا رفت. پیش از عزیمتش، مدتی سردبیری مجلهی «طوفان هفتگی» را به عهده داشت. در سال 1314 از دانشگاه پاریس دکترای حقوق گرفت و 4 سال بعد از دانشگاه لندن دکترای علوم سیاسی دریافت کرد. مدتی کوتاه در اروپا و سالیان دراز در ایران استاد دانشگاه بود. مشاغل سیاسی مهمی به عهده داشت. مدتی کفیل نمایندهی دولت ایران در شرکت نفت ایران و انگلیس بود. چند دوره وزیر شد. در کابینهی کودتای 1332 وزارت «اقتصاد ملی» را به عهده داشت. از سال 1334 تا 1337، نایب تولیت آستان قدس رضوی بود.[1]
او، هم رمان مینوشت و هم مقالهی تحقیقی. ترجمه هم میکرد. تاریخ قرون جدید، به قلم «البرماله» و «ژول ایزاک»، مهمترین ترجمهی اوست. سه رمانش «تاریکی و روشنایی»[2]، «کتاب بینام»[(3] و «در راه هند»[4] نام داشت. مهمترین مقالات تحقیقیاش در دو مجموعه گرد آمد. علاوه بر این کتابها، چند نوشتهی انگلیسی و فرانسه و مقالههای متفرقهای در نشریات ایران و خارج از ایران از خود به جا گذاشت. به رغم این گوناگونی سبکی و نیز به رغم این واقعیت که آثار او از لحاظ صلابت سبکی یک دست و یک پارچه نیستند و گاه میتوان رمانهایش را به لحاظ ساخت و پرداخت رواییشان محل ایراد دانست.
محور مرکزی همهی آثار او چند و چون رویارویی جامعهی ایران با مسألهی تجدد است.[5] وی در تمامی آثارش به اتفاق به این موضوع پرداخته و رویارویی و تقابل با تمدن غرب و جلوگیری از تفوق و تسلط آن بر هویت و تمدن ایرانی بنمایهی اصلی آثارش را تشکیل داده است و البته در همین راستا، وی تنها راه مقابله با این رویه را تأکید بر مؤلفههای هویت ایرانی و به خصوص زبان فارسی که از آن به عنوان قویترین و اصلیترین مؤلفه یاد میکند، میداند.
وی در تفصیل همین نکته میگوید کار رویارویی با فرنگ و تجدد را تنها میتوانیم به عهدهی کسی بگذاریم که «چشم و گوش و دلش را از ایران و زبان ایران و مهر ایران و از هر آن چیزی که در تاریخ دو هزار و پانصد سالهی ما به این ملت پایندهی ایران وابستگی داشته است چنانکه شاید و باید پر کنیم و ایرانی ایرانشناس، فارسیدان، هوشمند و مستعد را به جانب کارگاه پر نقش و نگار تمدن فرنگی بفرستیم.»[6]
وی حتی در جایی حوزههای علمیه را نیز بر سر همین مسأله مورد نکوهش قرار میدهد: «این حوزهها از این نکته غافلاند که فارسی زبان ملی ایشان است نه عربی» و میپرسید ایشان «اگر این نکته را میدانند چرا به فارسی کتاب نمینویسند.»[7] شادمان «فکلی» را نماد بزرگترین دشمن هویت و فرهنگ ایرانی و نیز فاقد ویژگیهای یاد شده میداند: او «خودنما بود... از ایران هیچ و از فرنگ غیر از کلماتی ابله فریب نمیدانست» و میگفت که «باید خط و زبان فارسی را اصطلاح کرد و مقصودش از اصلاح آن بود که گفته و نوشته سراپا زشت و غلط او و امثال او اساس زبان فارسی باشد نه آثار فردوسی و حافظ.»[8] و یا در جایی دیگر: «فکلی جوجه فقیه یا فقیه نمایی خوش عبا و قبا» یاد میکرد که «کوتاه ریش و کوچک عمامه است...[و] چند کلمهی فارسی و عربی یاد گرفته و سی چهل کتاب از نویسندگان کم فکر پرنویس مصر و شام خوانده و با هزار زحمت دویست سیصد اصطلاح و عبارت که ترجمهی ناقص اصطلاحات و مطالب علمی و فلسفی فرنگی به زبان عربی است به خاطر سپرده و چند لغت فرنگی ناقص تلفظ را چاشنی کلام خود ساخته و با گستاخی خاص بعضی از طلاب در هرجا بر هرکس در هر باب بحث میکند.»[9]
یکی از پیچیدگیهای تجربهی تجدد در ایران این واقعیت بود که رواج تجدد مصادف با رخنه و نفوذ استعمار در ایران بود. شادمان آشکارا به این جنبه از مسألهی تجدد وقوف داشت. ستمکاریهای استعمار را بر میشمرد و میکوشید میان دستآوردهای تجدد و تبهکاریهای استعمار تمییز بگذارد. تأکید داشت که «در بیشتر کارهای تو، ای فرنگ شک باید کرد.»[10]
چیزی که در آثار شادمان به وضوح دیده میشود، موضع سخت وی در برابر با تمدن جهانخوار غرب است و تنها راه این تقابل را تأکید بر مؤلفههایی میداند که پایههای یک ناسیونالیسم شدید را در ذهن شادمان و البته در ذهن خوانندهی آثار وی پی خواهد ریخت، زبان و تاریخ ایرانی. اما به رغم آن، به گونهای متناقض وی معتقد به گرفتن اصول پیشرفت و ترقی از غرب است و در کنار آن است که توصیهای اکید بر حفظ مؤلفههای هویت و تمدن ایرانی و ملی را دارد. یعنی به نوعی قائل به التقاط این دو عنصر است.
خلاء محسوس دیگر در میان آرای شادمان، توجه به مؤلفههای دینی و فرهنگ اسلامی در تقابل با تمدن غیر اسلامی است. آن هم در جامعهای همانند ایران که ملت آن همواره در طول تاریخ به ملتی با روحیات مذهبی معروف بوده و نمونههای بارزی از این روحیه در مقاطع گوناگون از آنها روایت شده است. شادمان در برخی مواقع آشکارا از جدایی دین از سیاست میگوید: «از سویی سیاست و عرصهی اجتماع را یکسره عرفی و عقلانی میخواست. از سویی دیگر، نیاز به مذهب را همزاد انسان میدانست. نزد او مذهب یکی از سکانهای اخلاقی جامعه بود نه نسخهای برای اداره یا درمان دردهای امور اجتماعی.[11] به گمانش گیراترین تجسم اسلام نه شریعت روحانیون که طریقت صوفیان است که به جای دخالت در سیاست، صفای باطن را هدف دارد و نسبت به اندیشههای گوناگون تساهل و مدارا نشان میدهد.[12]
حتی در زندگی شخصیاش نیز چشمههایی از تساهل و تسامح مذهبی به چشم میخورد. در روزگاری که نیابت تولیت آستان قدس رضوی را بر عهده داشت، نه هرگز نحوهی لباس پوشیدن همسرش را تعیین کرد، نه در عین حال هرگز حاضر شد با او، در اتومبیل مخصوص، در انظار عمومی ظاهر شود، میگفت به احترام و اقتضای مقامی که دارم، نمیتوانم در ماشین اداری آستان قدس در کنارش بنشینم.[13] میتوان گفت که وی به نوعی دچار سردرگمی بین دین و دنیای خود شده است. ا
از طرفی پایههای رشد و تربیت وی در یک خانوادهی مذهبی و روحانی مسلک گزارده شده و از طرفی نیز زندگی در فرنگ و برخورد با تمدن فرنگی و ظواهر و مؤلفههای ترقی آن (که سکولاریسم یکی از آنهاست، البته به زعم شادمان) موجب تحیر و جذب وی نسبت به آن و تمایل به حرکت به سمت چنین پیشرفتی شده بود، به این معنا که وی راه پیشرفت و ترقی را همان راه رفتهی غرب میدانست. شادمان علیرغم حساسیت نسبت به مسخر شدن تمدن ایرانی توسط تمدن فرنگی، اصرار بر گذر مسیر ترقی از دالان غرب را نیز داشت، با این وجود عقاید درونی وی از جمله تصور ناخوشایند از غرب و نیز غرور ملی وی مانع از پذیرش تمامیت مؤلفههای تمدن فرنگی و نیز همین موجب رد و پذیرش (هر دو ناقص) آن توسط وی شده بود.»
به گمان شادمان، خطرناکترین دشمنان ایران غربزدگان فکلی هستند. در صورتی که ملیگرایی و برانگیختن مؤلفههای ناسیونالیستی توسط وی و به طور کلی نسل روشنفکری که وی به نمایندگی از آنان مورد نقد است، خود به مانند شمشیر دو لبهای عمل میکند که از یک طرف هویت اسلامی را مورد ضربه قرار داده و از طرفی به علت جدایی ناپذیری هویت ایرانی از هویت اسلامی، با ایجاد زمینههای نفاق و عدم اتفاق این دو موجبات سردرگمی هویت جویان ایرانی را از یک سو و نیز سوء استفادههای بیگانه از سویی دیگر را فراهم خواهد آورد. رویهای که کاملاً برخلاف تأمین آرمانهای امت اسلامی در تکاپو است.
کم نیستند کسانی که در تاریخ تفکر و اندیشه، سودای تقابل و ایستادگی در برابر سلطهی تمدن غرب را در سر پرورانده و هر کدام به نوبهی خود و با مؤلفههای خود به تشریح و بسط آرای خود پرداختهاند. اما نگاه ریزبین به دنبال این نکته خواهد گشت که نشانههای تفوق و نیل به هدف در کدام یک از آرا و اندیشهها قابلیت مشاهده یافته است.
در یک مقایسه بین آرای طیفهای روشنفکر مانند شادمان و نیز آرا و جهانبینی اندیشمند بزرگ و بیهمتای تاریخ، امام خمینی(ره) نکتههای نهفتهی بسیاری آشکار خواهد شد. هر دو به نوعی دغدغهی تقابل با فرهنگ مبتذل غرب را داشتند و هر دو در این راستا گام برداشتند. اما خلاء موجود در جهانبینی شادمان، در اندیشهی امام(ره) وجود نداشت، بلکه به وسیلهی مؤلفهها و رهنمودهای اسلامی پر شده بود و همین موجب اقبال عمومی آن شد. امام خمینی(ره) به طور کلی منبع پیشرفت و اعتلا را در به کارگیری مؤلفههای الهی ـ اسلامی میدانست و بس و نه هیچ چیز دیگر و این است راز پیروزی و نیز تفاوت جهانبینی کامل بالغ در برابر «کودک ناقص الخلقه روشنفکری ... .»(*)
پی نوشت ها :
1 ـ سید فخر الدین شادمان، «دکتر سید فخر الدین شادمان»، راهنمای کتاب سال پنجم، شمارهی اول، فروردین 1341، ص 96-100
2 ـ شادمان، دکتر سید فخر الدین، تاریکی و روشنایی، چاپ سوم، تهران، 1346
3 ـ کتاب بینام، تهران، 1307
4 ـ در راه هند، تهران، 1335
5 ـ میلانی، عباس، «سید فخرالدین شادمان و مسألهی تجدد، مجلهی ایران شناسی» سال هفتم، تابستان 1374، شمارهی 2
6 ـ شادمان، تسخیر تمدن فرنگی، ص 102
7 ـ تراژدی فرنگ، ص 87
8 ـ شادمان، تاریکی و روشنایی، ص 194.
9 ـ شادمان، تسخیر تمدن فرنگی، ص17
10 ـ میلانی،عباس، «سید فخرالدین شادمان و مسألهی تجدد، مجلهی ایرانشناسی» سال هفتم، تابستان 1374، شمارهی 2
11 ـ همان.
12 ـ شادمان این نقطه نظر را در یکی از مقالههای انگلیسی خود بیان میکند.ر.ک.به:
. Shadman,Syed F."Muhammad And His Mission,"Islamic Review.vol.XXXIII,No.2,Feb . 1939.p.70
13 ـ میلانی،عباس، «سید فخرالدین شادمان و مسألهی تجدد، مجلهی ایرانشناسی» سال هفتم، تابستان 1374، شمارهی 2
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}